سایه ی ماه



بخاطر پدرم

از دور نیاز امیر پسر خاله خوشتیپ آناهیتا که خاطرخواهش بود را کنار محسن دید. بهار با ناراحتی گفت: این پسرک اینجا چیکار داره .بهار رو کرد به آناهیتا و گفت: میدونم کار تویِ نامردِ. آناهیتا لبخندی زد و گفت:نه به جون خودم.بهار با اخم گفت:تقصیر تو نی به دختر جماعت خوبی نیومده.بهار و آناهیتا به کنار مسحن و امیر رسیدند و بعد حال و احوال پرسی و کمی حرف امیر گفت: بهار خانوم بهتره ما بریم و این دو مرغ عشق و تنها بذاریم. بهار گفت:داش امیـر اولاٌ خانوم خودتی. دوماٌ به شرطی که باز از اون حرفهای که حالمو به هم میزنه نزنی. امیر از گفتن کلمه داداش بهش بدش میومد ولی با لبخند گفت: سعی می کنم.آن دو بی حرف به طرف نیمکتی که کمی دورتر بود به راه افتادند.

امیر و بهار مدتی در سکوت به دو بچه ای که داشتند بازی می کردند نگاه کردند.بهار آهی کشید و گفت چه زود گذشت بچگی. امیر با شیطنت گفت تو خودتم بچه ای عزیزم هجده سالته هنوز. بهار جواب داد تو چی؟ دو سال از من بزرگتری. بیست سالته. اها اگه بچه ام چیه واسه ما عاشق شدی هر روز زر و زر و زر زنگ می زنی. امیر حالت جدی به خودش گرفت وگفت: به خدا من دوست دارم،عاشقتم. اگه با من نباشی زندگی واسه من جهنمه،من نمی تونم تو این شهر بمونم.اگه با من نباشی از این شهر که هیچ از این کشور میرم .بهار خواهش می کنم من دیونتم.بهار با ناراحتی گفت:اَه بازم شروع شد حالم و بهم زدی. ببین بچه خوشتیپ من هیچ وقت ازدواج نمی کنم نه با تو نه با هیچ کس دیگه حتی با اون برات پیتش. خودتم میدونی من جز آناهیتا که از بچگی دوستمه از هر چی دختر و ضعیفه و عشق و خواستگاریه و عروسیه متنفرم.بعد رو به آسمون کرد و گفت: خدا کرمتو شکر آخه چرا؟

امیر سرشو پائین انداخت و با بغض گفت:دختر تو چرا با خودت این کار رو می کنی به خدا زن بودن قشنگه با ید قبول کنی.تو که دو جنسه نیستی نذا تو جامعه انگشت نما شی میدونم تقصیر باباته ولی باید قبول کنی دختر. داری خودتو زجر میدی.واقعیت و قبول کن و راحت زندگیتو بکن.چرا زندگی رو واسه خودت جهنم کردی.به پیر به پیغمبر پسرا هم اینقد تخت گاز نمیرن لحن حرف زدنت، رپ پوشیدنت ،موتور کراس سوار شدنت.بهار زن بودن زیباست به خدا زیباست.بهار با عصبانیت گفت:اولاٌ تقصیر بابام نی اصلا ٌچی شده که تقصیر کسی باشه دوماٌ شعار نده واسه من اصلانم زن بودن قشنگ مشنگ نی داداش من.منم دوست دارم تو این گرمای تابستون مثل تو یه تیشرت و یه شلوار جین تنم کنم و بیام بیرون.چرا باید برم زیر مانتو و چادر چاقچور!؟ منم دلم می خواد بیام استادیوم،منم دلم میخاد با موتور تک چرخ بزنم.زن یعنی محدودیت نه فقط تو ایران تو همه دنیا.امیر حرفشو قطع کرد و گفت:اینا همش به خاطر خودتونه زن زیباست مثل مروارید همینطور که صدف مروارید رو حفظ می کنه لباسم محافظ زنه.نمی ذاره زن ابزار بشه.نمی ذاره کالا بشه من تو ایتالیا زندگی کردم اونجام زنای نجیبی هستن ولی بعضیاشون فقط تبدیل شدن به تبلیغ کالا و لباس.اره اونجا زنها میرن استادیوم من دو بار به دربی میلان رفتم.ولی به خدا محیط استادیوم اونجا با اینجا فرق داره فرهنگشون دینشون مسلکشون متفاوته اصلان از اینا گذشته خودتم اینجا تو بچگی رفتی استادیوم.تا یه بازیکن شوت می کنه و دروازبان می گیره همه چیز دروازبان حریف و بازیکن خودشونو میارن جلوی چشاش بهار گفت: ما اگه نخوائیم مروارید بشیم کی رو باید ببینیم. امیر می خواست چیزی بگه که بهار گفت:گیرم حرفات درست ولی من به عشق کلهم اعتقاد ندارم چیزی به نام عشق وجود نداره عشق هوسه داداشه من هوس. امیر جواب داد نه عشق زیباست،پاکه،مقدسه.بهار گفت:این بحث ها بی نتیجه هست بیا بریم محسن و آناهیتا دارن میان. امیر با ناراحتی گفت: من دیگه میرم از طرف من از اونا خداحافظی کن بعد ادامه داد راستی بهار من دیگه تصمیم خودمو گرفتم. میخوام برم ایتالیا یه چیز دیگه، تو خودِ مرواریدی جاتم تو قلب منه تا ابد. اینو گفت و از اونجا دور شد.

پشت موتور تو اتوبان تمام فکر ذکر بهار پیش حرفهای امیر بود. بهار با وجود تمام این حرفها نسبت به امیر بی اعتنا نبود ازش خوشش می اومد و از وقتی گفته بود میرم خارج تو دلش آشوب بود.تو این فکرا بود که صدای یک پسر بهار رو به خودش آورد یه پسر از توی پرشیا به بهار گفت :دادا تک خوری نکن و با اشاره به آناهیتا گفت اون جیگر که پشتته رو تقسیم کن ما هم فیض ببریم بهار از پشت کلاه ایمنی موتور که صدا رو کلفت می کنه صداشو از اونم مردونه تر کرد و گفت: برو سوسول بیام پائین الله اکبر. پسر با خنده گفت: مثلا می خوای چه غلطی بکنی.بهار چاقویی که همیشه همراهش بود رو در آورد گفت با این آبکشت میکنم پسر تا چاقو رو دید گاز ماشین و گرفت و رفت.

بهار بعد از رساندن آناهیتا، به خانه رفت و یه راست حرکت کرد به طرف اتاق مادرش. از سه ماه پیش که مادرش فوت کرده بود پا تو اون اتاق نگذاشته بود دلش یک جوری بود آشوبِ آشوب .روی تخت مادرش دراز کشید و به بچگی فکر کرد. علاقه باباش به فرزند پسر، به بازی کردنش با پسرا ،عروسکای که دوست داشت داشته باشه ولی باباش به جایش براش تفنگ اسباب بازی می خرید ،به ناکامی پدرش در داشتن فرزند پسر که بعد از تولد بهار دیگر هیچوقت صاحب بچه نشدند، به رفتنش به کلاسهای رزمی .بهار برعکس همه پدرش رو مقصر نمی دونست نیاز عاشق پدرش بود. بی اختیار بلند شد و رفت پشت میز آرایش مادرش نشست و بی اراده دستش رو برد سمت لوازم آرایش مادرش. برای اولین بار آرایش ملایمی کرد.موهاشو از زیر پیراهن گشاد و دراز پسرونه که برجستگی های بدنشو میپوشوند بیرون آورد بلوز دامن مجلسی مادرش را پوشید وبه طرف آینه قدی رفت . با اون آرایش و لباسهای مجلسی زنونه و لبها و بینی خوش فرمش چشماهای درشتش وموهای پر پشتش زیبا شده بود.خودش هم این زیبایی رو دید و لبخندی در چهره زیبایش نقش بست.با خودش گفت:پسره راس می گفت زنم زیبا بوده ما نمیدونستیم.خسته بود می خواست بره یه دوش بگیره و بخوابه هنوز ذهنش پیش امیر بود اگه می تونست همه رو گول بزنه خودشو نمی تونست. بهارهم عاشق امیر بود.به طرف حمام داشت میرفت که یک اس ام اس براش اومد.گوشی رو برداشت امیر بود نوشته بود.بهار امروز ساعت هفت بیا به همون کافی شاپی که همیشه محسن و آناهیتا میرن می خوام ازت خداحافظی کنم دارم می رم ایتالیا.دلش هری ریخت پائین با خودش گفت: جدی جدی داره میره. او عاشق امیر بود باید تصمیمش را می گرفت.

ساعت هفت شد. بهار تصمیمش را گرفته بود. آرایش هنوز رو صورتش بود.رفت به اتاقش مانتویی که چند وقت پیش خریده بود ولی بلااستفاده مونده بود تنش کرد یک روسری با رنگ مشکی هم انداخت روی سرش و کفشهای پاشنه بلند مادرش را پوشید و با آژانس به سر قرار رفت. امیر پشت میز بود. بهار مثل یک خانوم با شخصیت و محترم رفت کنار میز امیر و سلام کرد امیـر در نگاه اول نشناخت ولی وقتی دید بهارِ چشم هایش داشت از کاسه در می آمد از جا پرید صندلی بهار را از زیر میز کشید بیرون.فکر می کرد این یک رویاست رویایی شیرین.خیلی زیبا شدی اولین حرف امیر بود.بهار سرخ شد.بعد از خوردن قهوه.امیر چشماهیش را بست و تمام جراتش را جمع کرد و گفت:بهار خانوم با من ازدواج می کنی؟ بهار با کمی تامل گفت: به یک شرط.امیر داشت پرواز می کرد. جواب داد هر شرطی باشه قبوله.بهار گفت:ماه عسل منو ببری تماشای بازی ال کلاسیکو در اسپانیا ایتالیا بی ایتالیا باشه؟امیر گفت: تو جون بخوا من می برمت فینال جام جهانی.

امیر و بهار دست در دست هم داشتند از کافی شاپ بیرون می آمدند که پدر بهار که او را تعقیب کرده بود جلویشان را گرفت و با کنایه به بهار گفت: به به خوشگل خانوم بزک دوزک کردی.دست بهار وبی اراده از دست امیر جدا شد. و گفت بابا من...باباش با یه سیلی حرفش و قطع کرد واز آنجا دور شد و بهار هم درحالی که صداش می کرد دنبالش راه افتاد.دریه لحظه صدای گوش خراش ترمز ماشین و فریاد بهار و دیگر سکوت. پدرش برگشت بهار رو دید که روی زمین دراز کشیده و یک 206 که داشت فرار می کرد امیر می خواست به اورژانس زنگ بزنه که دستش لرزید وگوشیش افتاد توی جوب آب امیر فریاد زد یکی به اورژانس زنگ بزنه یکی به اورژانس زنگ بزنه. پدرش به بالای سر دخترش رسید و گفت: چیزی نیست عزیزم الان آمبولانس میاد. بهار به پدرش گفت: ازدست من عصبانی هستی - نه دخترم کاش دستم میشکست - من نباید این لباسا رو می پوشیدم نباید آرایش می کردم مگه نه؟ - نه دخترم نمی دونی چقد خوشگل و خانوم شدی، شدی عین مامانت برات عروسیی می گرم که کیف کنی - بابا منو ببخش که نتونستم اونی باشم که تو می خوای ولی من سعیمو کردم. - نه دخترم من بهت افتخار می کنم وبغض پدر بهار شکست - بابا گریه نکن من دیگه درد ندارم احساس سبکی می کنم .باز دوباره امیر که از گریه صورتش خیس و گوشه های چشمانش سـرخ بود  با گریه فریاد زد کو این آمبولانس چرا نمی آد!؟ و درحالی که اشک می ریخت رو کرد به پدر بهار و گفت:فریاد زد تقصیر تو بود تقصیر تو بود .مدتی بعد چشمای بهار کم کم داشت بسته می شد. وصدای آژیر آمبولانس از دور به گوش می رسید.


 


زرتشت میگوید:کوچک باش و عاشق که عشق می داند آیین بزرگ کردنت را , بگذار عشق خاصیت تو باشد .نه رابطه ی خاص تو با کسی! ♥ به کلبه ی درویشی من خوش اومدید ♥ از شعر های عاشقانه بگیر تا جوک همه چیز اینجا پیدا میشه ♥ فعلا بابای :) ســــایه


 

سایه

 


ابزار وبلاگ
خرید لایسنس نود32
♥یــــک دل باتــــو♥
❤ای همه ی وجود من نبود تو نبود من❤
❤مینو یعنی دشت بهشت❤(مینو جووون)
❤عکس عاشقانه و زیبا❤(شقایق جووون)
❤san niea ba-love❤
✯ ✮ ✔End world✔ ✮ ✯
NOTLOVE❤❤(محدثه جووون)
❤یـــــــــــــــــــالان❤ (عشق)
♥هـــــر چــــی دوستــــ دارمـــــ♥( زهرا جوووون )
❤سایه ی سفید❤
❤ایــــــن ماه خیــــــس ❤(ارامش جووون)
ღعاشقانه های سیناღ
❤طنز فیلم❤
❤LOVE2LOVE ❤(ناناز جووون)
❤ترول و عکس ها و مطالب خنده دار❤
آئینهـ ونوســ❤تیـر زئوســ( عاطفه جووون)
❤تنهایی ❤(فاطمه جووون)
❤طنزگو❤
❤یه چیزی هست دیگه حالا بیا❤.(نسترن جوون)
❤زیباترین عکس های باربی❤(asma جووون)
❤❤Fun(بهاره جووون)
Zire Baroon❤☂❤
❤سه تفنگدار بیکار❤
❤مگه گفتنم داره؟!! فقط خندست❤(بهار جووون)
❤واسه شما دوستای گلم❤(مهسا جووون)
ردیاب جی پی اس ماشین
ارم زوتی z300
جلو پنجره زوتی

 

 

مســـــتانه
پاییز فصل عشاق ... مبارک
من و خالقم
لطفا این مطلب را کامل بخوانید ... فقط چند دقیقه ...
بخاطر پدرم
واقعیت ..
به جای تاكید روی كیفیت های منفی زن و مرد، چرا روی نقاط مثبت آنها تاكید نكنیم؟
عاشق این ترانه هسم ــــــ
بیوگرافی حسین پناهی
به خودت بیا !!!
متن اهنگ از محسن یگانه
زیــبا برقـــص
حاضر جواب
I LOVE MY LOVE
سهراب سپهری
جملات ارزنده
وبلاگمو عشق است !
ضدحال

 

 

RSS 2.0

فال حافظ

قالب های نازترین

جوک و اس ام اس

جدید ترین سایت عکس

زیباترین سایت ایرانی

نازترین عکسهای ایرانی

بهترین سرویس وبلاگ دهی


آمار وب سایت:  

بازدید امروز :
بازدید دیروز :
بازدید هفته :
بازدید ماه :
بازدید کل :
تعداد مطالب : 163
تعداد نظرات : 299
تعداد آنلاین : 1


Smiling Jack Skellington

♂♥♀مِتِحَرِک سآز جوجو و شوشو♂♥♀

♥عِشـ♥ـــق حَدیث وُ عَلی♥


کد هدایت به بالا